فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نخود مامان

شعر خواندن فاطمه

دختر گلم درست یه روز قبل تولدت شروع کردی به خوندن شعری که تو کلاس مادر و کودک خاله بهار براتون میخوند خیلی خوشحال شدم چون من با تو تمرین نکرده بودم خوندی علی بابا هی هی هو توی باغش طوطی داره هی هی هو بقیه شعرا که تو کلاس خاله براتون میخوندو داری میخونی میگی کلاغ پر گنجیشک پر طوطی پر فاطمه نه نه فاطمه که پر نداره خودش خبر نداره یا شعر باز میشیم بسته میشیم دست دست دست پا پا پا پنجه پاشنه حالا جاها عوض با صدای زنبور خلاصه شکه ام کردی گویا این کلاس خیلی تاثیر گزار بود تو باز شدن زبونت یکی ازکارای بامزه دیگه ات اینه تا سوار ماشین میشی زودی میگی بابا تند تند نرو بس من به بابات گفتم و خدا نکنه که بابات یادش بره برات پاستیل بخره نمیزاری بیاد خونه شب...
26 آذر 1392

تولدت مبارک دخترم

دختر گلم تولد امسالت افتاد ٧ صفر تو تقویم نوشته ولادت امام موسی کاظم اما خیلیا میگن اشتباهه و شهادت امام حسن هست ما که نمیخاستیم جشن بگیریم عشقم ماه صفر ماه خوش یمنی نیست و ماه اسارته چون عمه ١٠ روزی بود از دبی اومده بود و ما هنوز نشده بود بریم ببینیمش به پیشنهاد خاله کیکتو بردیم اونجا دخملم  تولدت مبارک عشقم ارزوم اینه که بزرگ شی و این نوشته هایی که برات نوشتمو بخونی دخترم منو ببخش که این روزا اخلاقم تند شده باهات و شیطنتاتو نمیتونم تحمل کنم نمیدونم دخترم ولی این روزا روزای خوبی برام نیست ...
21 آذر 1392

تقدیم به دخترم

بچه بودم بادکنکای رنگی دلخوشی هر روزو هر شبم بود خبر نداشتم از دل ادما چه بی بهونه خنده رو لبم بود کاری به جز الک دولک نداشتم بچه بودم به هیچی شک نداشتم بچه بودم غصه وبالم نبود هیچکی حریف شورو حالم نبود بچه که بودم اسمون ابی بود حتی شبای ابری مهتابی بود
18 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نخود مامان می باشد